پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

Thanks God for my life

13 به در و 14 در به در!!!

  امسال برخلاف همیشه که باغ خاله بزرگم ایناجمع میشدیم...همه به خاطر اینکه امسال دخترشون ازدواج کرده وبه قولی هنوز با فامیل جدید دوران قربون صدقه ای رو میگذرونند وخودشون باغ فامیل جدید بودند ...پراکندگی صورت گرفت وقرار بر این شد به جز خانواده ی خاله بزرگه که سرگرم فامیل جدیده بودند همه باغ دایی بزرگه جمع بشیم...که درست 11فروردین خبررسانی اعلام کرد که امیرحسین پسرداییم  آبله مرغان گرفته! و من وعلی رضا به خاطر ایتکه به محیابانو هم سرایت نکنه تصمیم به پا پس کشیدن شدیم ....صبح 13به در بدون برنامه ریزی قبلی از خواب بیدار شدیم که با دعوت خاله کوچیکه اینا مواجه شدیم که اونا هم هرسال عید رو باخانواده از پایتخت میان تبریز و 13 رو هم ب...
26 فروردين 1393

یک عالمه عکس محیایی در روزهای اول بهاری

  سلام دوستان خوبین انشالله؟ میخواستم بپرسم ببینم نی نی ها دندون در میارن تب میکنن؟محیا دندون سوم وچهارم رو بدون مشگلی تانصفه در آورده ..ولی الان سه روزه که خیلی کسله وگریه وبی تابی میکنه... اشتها اصلا نداره وشب هاش هم تب میکنه....آبریزش نداره که بگم سرماخوردگیه.میشه لطفا تجاربتون رو بگین....ممنون   دوستان به علت بی تابی محیا وقت نکردم مطلب بنویسم وفقط عکس هاشو میذارم                  پسرخاله و پسردایی هام با کادوهای عید پت ومت که اینجانب تقدیمشون کردم وخیلی خوششون اومد    وهمچنان پیک نیک گلخانه ای ادامه دارد... ...
18 فروردين 1393

14 امین ماهگردتولد جیگرم کنار سفره ی هفت سین 93

  بهار ثانیه ثانیه می آید… و اینجا کسی هست که به اندازه شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد… دختر نازنینم آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری ، آغاز روزهایی باشد که آرزو داری ... 2 فروردین چهاردهمین ماهگرد تولدت مبارک عاشقت مامانی     خدایا به خاطر بودن فرشته ی پاک کنار هفت سین مان ممنونم       ای اسب خوشبختی بر زندگی مان بتاز...   دوعکس بالا..تکمیل شده هفت سین روز 12 فروردین گرفته و به این پست ضمیمه شد   اینم یه عکس هنری که خودمم تو آینه ی هفت سین قابل رویت هستم      وسایل ...
2 فروردين 1393

چرا این روزها نیستم ...!!!!؟

شما هم اگه خصوصی هایی که واسه یه نفر که دوسش داشتین از یه شهر دیگه  از یه نفر دیگه بدون اسم  با اوصافی از خودتان به دستتون می رسید همون حال منو داشتید...!!! و دهنتون از تعجب باز از می موند  اونجاست که دلتون می خواد برید تو لاک خودتون و بیرون نیاین... اونجاست که نمی دونین کی خوبه کی بد...!!!! کی راست میگه ؟ کی دروغ؟ خیلی دلم شکسته میتونم به جرات بگم تا به حال همچین حس سردرگمی بهم دست نداده بود همچین حس پوچی...که دیگه دلت نخواد با کسی همدردی کنی... به کسی کمک کنی... و کسی رو دوست داشته باشی...به کسی مهربونی کنی و اون وقت بشی آدم بده ی قصه   خواستم بر خلاف میلم پست قبلی  رو هم ...
24 آذر 1392
1